مجله خوشه
نوشته زیر نیاز به ماخذ دارد!
امیر هوشنگ عسگری این دندانپزشک که حقوق هم خوانده بود و به جای پرداختن به مطب و یونیت و صندلی دندانپزشکی و پذیرش بیمار، پشت میز سر دبیر و مدیر مسوول جراید پر هیاهوی تهران، به مهارت، جا خوش کرد چندین و چند شغل عوض کرد. با شاه و وکیل و وزیر در افتاد و کلنجار رفت تا از مملکت محروسه ایران با احترام تمام تارونده شد! چرا؟ کسی زیاد در این باره نمیداند*.
کار روزنامه نگاری او با انتشار پیام کاوه شروع شد. مدارس ابتدایی را در کردستان و سپس در زنجان دیده بود و سال اول دبیرستان نیز، شاگرد یکی از دبیرستانهای زنجان بود. سال ۱۳۲۰ پدرش که کارمند مالیه بود، به تهران منتقل شد. سال دوم دبیرستان به مدرسه خِرَد واقع در خیابان منیریه میرفت. در دبیرستان خرد به اتفاق دو نفر از دوستان همکلاسی خودش، پیام کاوه را به طور هفتگی برای محصلین مدارس منتشر ساختند! در مجلات دهه سی و چهل ایران یعنی فردوسی، خواندنیها، مرد ایران، روزنامه داد و… قلم میزد. یکی از اولین کسانی بوده که تحصیلات روزنامه نگاری را به صورت آکادمیک در خارج از ایران، فرانسه، خوانده، از مجلس شورای ملی به عنوان سرپرست کلینیک دندانپزشکی اعضای مجلس شورای ملی حقوق میگرفت ولی کار نمیکرد! در سفرهای شاه به خارج از جمله ترکیه به عنوان روزنامه نگار همراه شاه بود ولی مخالف شاه هم بود. خلاصه کلی فعالیت داشته اما با وجود تمامی فعالیتهای سیاسی مطبوعاتیاش از دکتر امیر هوشنگ عسکری، اطلاعات زیادی جز در گیری با رجال دم کلفت و کنار آمدنهای تکراری خبری وجود ندارد*. تنها مطلبی که درباره این روزنامه نگار پیشکسوت در دست است خاطراتی است که با قلم خود در کتاب پژوهش نامه تاریخ مطبوعات ایران نگاشته است. در اینترنت و صفحات مجازی اطلاعاتی از او دیده نمیشود.
او، خاطراتش را در پژوهش نامه با این عبارت آغاز میکند: «حکایت من و مجله «خوشه» حکایت تاریخ مختصر مطبوعات ایران در سه دهه پر آشوب سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ است». در واقع در این خاطرات، وضعیت مطبوعات سه دهه تهران را به تصویر کشیده است. یکی از این تصاویر مربوط به سانسور آن روزگاران است که به نوشته او همیشه راهی برای دور زدن از آن بگیر و ببندهای زیان آور بوده است. هم چنان که این بازی موش و گربه هنوز هم ادامه دارد.
نکته قابل نوشتن اینکه گرچه سردبیری «خوشه» با دکتر عسکری بود ولی به دلایلی ناگزیر شد، آن را به مرد قدری مانند احمد شاملو وا گذارد و به ظاهر کنار کشد. ولی هنوز هم «خوشه» و دکتر هوشنگ عسکری مشخص و در کنار هم قرار دارند و باهم تنیده شدهاند.
امیر هوشنگ عسکری در چند صفحهای که از خود و زندگی مطبوعاتیاش در این کتاب نگاشته مدام از «خوشه» گفته و چگونگی تاسیس این مجله را تشریح کرده اما گویی تاریخ جور دیگری رقم میخورد چرا که حضور شاملو در این مجله باعث شده در جستجوهای مطبوعات آن زمان نام شاملو هم به گونهای با «خوشه» گره بخورد.
شهامت دکتر عسکری سیاسی استراتژیکی بود. او در مبارزه وا نمیداد. شانه خالی نمیکرد و نکرد. هر بار که خوشه یا فردوسی توقیف میشد با استفاده از امتیاز نشریه دیگری انتشار مییافت. دقیقا یادم هست که مدیر مجله فردوسی را به فرمانداری نظامی احضار کردند و شب نگهشان داشتند. مجله باید منتشر میشد. دوستان جمع و نگران بودند. دکتر عسکری از آقای رشتیزاده صاحب امتیاز «ندای مرد» اجازه گرفت با استفاده از امتیاز ایشان فردوسی را منتشر کند. مدیر مجله فردوسی از بازداشتگاه فرمانداری نظامی پیغام داده بود که منتشر نکنید. همه دو دل بودند دکتر عسکری دو پایش را در یک کفش کرد و مجله توقیف شده را با نام «ندای مرد» منتشر کرد. چنین شد که فردوسی و عسکری به سرعت از پلههای ترقی و شهرت بالا رفتند. مجله فردوسی در زمان دکتر عسکری به اوج ترقی رسید و گویند در عرض شش ماه تیراژ آن به چهل هزار شماره رسید. کمی به عقب باز گردیم کارنامه کاریاش را مروری سریع کنیم تا به تبعیدش برسیم.
اول «پیام کاوه»، بعد روزنامه هفتگی «عالم» را با سمت مدیر داخلی گرداند. پس از بسته شدن «عالم» در «مرد ایران» شروع به فعالیت کرد. در همین زمان او برای تحصیل به دانشکده دندانپزشکی و در عین حال دانشکده حقوق وارد شد. روزنامه «داد» او را با عنوان خبرنگار پارلمانی به کار گرفت. با معرفی عمیدی نوری مدیر روزنامه داد با مجله خواندنیها همکاریاش را آغاز کرد. نوشته: «کار من خواندن روزنامهها و مجلهها و بریدن مطالبی شد که به نظر نقل آنها در خواندنیها مناسب به نظر بیاید… اما از فردای آن روز سردبیر مجله شدم!».
دو سال و نیم بعد که در سن ۲۴سالگی دکترا گرفت (نوشتهاند ۲۱ سالگی که جور در نمیآید) برای تکمیل تحصیلات عالیه روزنامه نگاری به فرانسه رفت! که رفتنش، خودش داستانی دارد. بعد از اینکه از فرانسه برگشت دو پادشاه در اقلیمی نگنجند شد. با امیرانی در افتاد و از سردبیری برکنار و حسین مکی جانشین او شد. او در سال ۱۳۳۲ همکاریاش را با مجله فردوسی آغاز کرد و زمانی که به انتشار مجله «خوشه» همت گماشت همچنان سردبیر مجله فردوسی بود. در باره آغاز کار «خوشه» نوشته:
«در کافه فردوسی در خیابان اسلامبول با آقایان ایرج مستعان و دکتر هوشنگ کاووسی همکاران مجله فردوسی نشسته و در این فکر بودیم که یک نشریه مستفل و وزین ادبی سیاسی منتشر کنیم که از امکانات انتشاراتی شرکت فردوسی استفاده مفیدتر شود. نام «خوشه» را دکتر کاووسی پیشنهاد کرد، من هم پذیرفتم و تقاضای امتیاز و صدور مجوز کردم. چون دندانپزشکی مجلس شورای ملی را سرپرستی میکردم و قانون مطبوعات، حقوق بگیران دستگاههای دولتی را از داشتن امتیاز نشریه سیاسی منع میکرد، تقاضای امتیاز مجله علمی و ادبی کردم. بدین ترتیب در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۳۴ امتیاز مجله «خوشه» با روش ادبی، علمی، فنی و هنری صادر شد. اما، فقط داشتن امتیاز یک نشریه سیاسی مرا قانع میکرد. به همین دلیل استعلامی که از وزارت کشور و متعاقب آن از وزارت دارایی و دادگستری کردم، توانستم مجوز انتشار مجله «خوشه» را با مشی سیاسی و اجتماعی نیز بگیرم. مجله سیاسیای که هشت نفر شاعر برجسته و نامدار ایران فقط مسوول اداره چهار صفحه وسط آن به نام «خوشههای زرین» شدند. اما مجله هنوز به شماره دوم خود نرسیده بود که به واسطه انتشار عکس دهخدا توقیف و شکست و ضرر مالی «خوشه» آغاز شد و کوششی هم که برای رفع توقیف مجله به عمل آمده بود از نیرویی که برای پیشرفت مجله میبایست صرف شود، کاست. اما با انتشار شماره ویژه مجله، این زیان به سرعت جبران و محبوبیت و فروش «خوشه» آغاز شد. سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ تفضلی، سعیدی سیرجانی و پارسا تویسرکانی هم به همکاران «خوشه» اضافه شدند و به تدریج دکتر کوشیار، دکتر صدریه و دکتر سعید فاطمی هم مقالات اقتصادی و تاریخی برای مجله تهیه میکردند و بر رونق مجله میافزودند. چنانکه در شهریور ۱۳۴۱ مجله با قطع بزرگ و در ۴۰ صفحه و تیراژ وسیع تری انتشار یافت و مجله «خواندنیها» مطالبی علیه «خوشه» منتشر و تنگ نظریها شروع شد.»
مشکلات جانبی و سختگیریها و محدودیتهایی از جانب حکومت برای نشریه مستقلی چون «خوشه» وجود داشت. «خوشه» در پناه مدیریت دکتر عسکری و یارانش فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشت.
.
در بهمن ماه ۱۳۴۴ احمد سروش دوباره به «خوشه» برگشت و به اتفاق اخوان ثالث در انتشار «خوشه» همکاری داشت. دکتر بیدار و حبیب اله بلور و چند نفر دیگر هم به جمع نویسندگان پیوسته بودند. مقالات منوچهر شفیانی، سیروس مشکی، و قاسم صنعوی هم در مجله چاپ میشد. سال بعد (بهمن ۱۳۴۵) حسین سرافراز سردبیر مجله شد که با اسماعیل نوری غلامرضا مرزبان، اسکندر قراچه داغی همکاری نزدیک داشت. پس از اینکه حسین سرافراز کار بهتری پیدا کرد و با موافقت قبلی مجله را ترک کرد جای خود را به احمد شاملو داد که دربست وقت و همت خود را برای پیشرفت «خوشه» به شکلی که در جامعه علم و ادب و در میان جوانان روشنفکر موقع و مکانی داشته باشد به کار گرفت.
از نیمه سال ۱۳۴۷ مجله «خوشه» باز هم دچار گرفتاریهای سیاسی شد به شکلی که شماره ۴۴ و ۴۵ آن در ۱۴ آبان با هم انتشار یافت.
شبهای بزرگ هفته «خوشه» که از ۲۴ تا ۲۸ شهریور۱۳۴۸ در حیاط شهرداری خیابان خانقاه با شرکت قریب ۱۰۰۰ نفر دانشجو و روشن فکر برگزار شد در تاریخ فارسی به عنوان بزرگترین حادثه تلقی شد. کاری سخت بزرگ و تکان دهنده که مجلهها و روزنامهها از ستایش آن هیچ فرو نگذاشتند.
از ابتدای سال ۱۳۴۷ دولت هویدا سهمیه رپرتاژ آگهی «خوشه» را قطع کرد. اما «خوشه» همچنان به کار خود ادامه داد. «خوشه» هر سال به مناسبت نوروز یک شماره ویژه منتشر میکرد و آن سال هم (۴۸ ۱۳) به همت احمد شاملو که سردبیر مجله بود و نویسندگان و روشن فکرانی که طرفدار نو و اندیشه نو بودند دست به دست هم دادند، شماره ویژه نوروز برای یکشنبه ۲۵ اسفند آماده شده بود اما سازمان توزیع جراید به دستور محرمعلی خان از پخش «خوشه» جلوگیری کرد و مجله توقیف شد.
او در خاطراتش مینویسد:
«تلفنی به اداره مطبوعات وزارت اطلاعات و صدها تلفن به فرهاد نیکخواه معاون وزارت اطلاعات زدم که هم دوست من بود و هم از جمله نویسندگان مجله «خوشه» در سالهای اخیر بود. با اعتراض گفت: «مجله در ۱۴۴ صفحه چاپ میکنی و یک کلمه از اقدامات هنرجویانه علیا حضرت شهبانو نمینویسی؟». دست به دامان وزیر دربار شدم و او توصیه کرد که فرح پهلوی را ملاقات کنم. در عین حال روز ۱۰ فروردین نامهای سفارشی برای فریدون هویدا به سوییس فرستادم. فریدون هویدا را من از زمانی که در پاریس درس میخواندم میشناختم. آن ایام او گرایش شدید چپ داشت و من ملی گرا بودم. فریدون هویدا به نامه من هرگز جوابی نداد. به سراغ سپهبد یزدان پناه در سازمان بازرسی شاهنشاهی رفتم. با احترام و نرمش تمام مرا پذیرفت و گفت نامهای بنویسم و به دفتر او بدهم که شخصا به شاه برساند. این کار را کردم. نامه را نوشتم. در عین حال به دست و پا افتادم که همه رجال و صاحبان نفوذ مملکت را ببینم. منوچهر پرتو وزیر دادگستری را هم ملاقات کردم. بیفایده بود. به سازمان اطلاعات و امنیت کشور که قائم مقامی ریاست آن به فردوست سپرده شده بود مراجعه کردم، سرلشکر مقدم را دیدم و نامه خود را به او هم دادم. گویا باید نفی بلد میشدم. زیرا در تاریخ ۱۳ /۱۱/۱۳۴۸ مجله «خوشه» بدون هیچ دلیلی لغو امتیاز شد و چندی بعد هم رییس مجلس شورای ملی طبق حکمی مرا که یک دندانپزشک بودم به کارمندی کتابخانه گماشت و مدت کوتاهی بعد بازنشسته کرد… چارهای نبود!
امیر هوشنگ عسکری در مهر ۱۳۴۹ به اتفاق همسر و چهار فرزندش جلای وطن کرد.
بر سنگ گور بدن بدون سرِ کلنل محمدتقی خان پسیان نوشته بود:
«این سر که نشان سرپرستی است
و امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید
کین عاقبت وطن پرستی است»
این سرشت سرنوشت مجله معتبر در ایران است.
شناسنامه
- صاحب امتیاز : امیر هوشنگ عسگری - با مدیریت احمد شاملو
- صاحب امتیاز : امیر هوشنگ عسگری - با مدیریت احمد شاملو