روزنامه طلوع

روزنامه طلوع در شهر رشت صاحب امتیازی و مدیری (محمود. رضا) و سر دبیری (ابراهیم فخرائی) تأسیس و شماره اول سال اول آن در جهار صفحه به قطع بزرک در مطبعه سربی مطبعه عروه الوثقی رشت » طبع و در تاریخ دو شنبه دوم جدی ۱۳۰۲ شمسی مطلق ۱۵ جمادی الاول ۱۳۴۲ قری منتشر شده است.

در عنوان روزنامه طرز انشار طلوع را هفته دوبار روز‌های دوشنبه و پنجشنبه نوشته ولی در همان شماره اول تحت عنوان (اخطار مهم اداری) اینطور یاد‌آور شده است: «چنانچه در سر لوحه روزنامه ملاحظه می‌فرمائید این روزنامه هر هفته در ایام دو شنبه و پنجشنبه منتشر می‌شود ولی نظر باینکه حسن جریان امور اداری گرفتاری‌های مقدماتی را در بر داشت این است برای مدت قلیای هفته یک مرتبه انتشار خواهیم داد» از این جهت از شماره ده. ال اول به آن طرف مدتی هفته دو شماره در روز‌های مذکور روزنامه منتشر و مد دو مرتبه هفته یک شماره نشر یافته است و باست‌های دو نوبت که روز نامه توقیف گردیده و بعداً راجع بتوقیف آن گفتگو خواهیم کرد. مرتباً طلوع روز ‌های دو شنبه طبع و توزیع گردیده است.

راجع بسردبیر روزنامه، آقای ابراهیم فقراتی نیز یاد‌آور می‌شویم که از شماره ۴۹ سال اول مورخ ۲۱ میزان ۱۳۰۳ شمسی تمام امور اداره روز نامه به عهد. حب امتیاز و مدیر، محمود؛ رضا واگذار گردیده و آقای ابراهیم مدرائی چنانچه در همین شماره شرحی بعنوان اعتذار نوشته از سردبیری روزنامه کناره گرفته است ذیل اعتذار اینطور مینود: ( چون ایفای وظائف تدریسیته را دارا بودن سمت سر دبیری نام طلوع خالی از اشکال نیست ازوما بخدمات اجتماعی خود در قسمت تدریس اشتغال جسته و از سمت سردبیری نامه طاوع معذور است. ابراهیم فخرائی»

اسم روزنامه طلوع بخط نسخ درشت چاپ شده و در یک طرف آن این شعر (چنان طلوع کند آفتاب هستی ما) و دو طرف دیگر، فرد دوم) شعر که پادکس نکند از زمان پستی ما) درج است. وجه اشتراک روزنامه: داخله سالیانه ۵۰ قران. شش ماهه ۳۰ قران. خارجه بضمیره اجرت پست اعلانات صفحه اول سطری ۴ قران. صفحه دو سه قران. سوم دوقران چهارم یکفران. تک نمره شش شاهی است.

قسمت هائی از مقاله افتتاحی روزنامه که تحت عنوان (ایران آزادی) نوشته شده و چهارستون صفحه اول روزنامه را فرا گرفته بدین قرار است: « پرگار قدرت پروردگار از وقتیکه با دست طبیعت خطوط سرحدی این کشور را بر صفحه جنوب غربی آسیا مرتسم ساخت دشت پهناور آنرا با مقدرات حیرت‌انگیزی نقش و‌نگار داد. فرشته رحمت عفریت نفت هر کدام منو به خود ساکنین آنرا دستخوش‌اندیشه ‌های متبابنه قرار دادند. از زمان پیدایش تاریخ و نزاع دیر وانسان… به ختانه در مصری داخت شدیم که با قرون اخیه بسیار متفاوت و ترمیم عظمت از دست رفته امری مشکل است اگر در از منه قدیمه نابخ و قائدی ما را از کابوس غلات و سست عنصری تکان میداد رشادت‌های ما می‌توانست در مقابل دیگران عرض اندام با غاره جوید ولی امروز که دنیا شکل دیگر بخود گرفته و ترقبات محیر العقولی را حائز؟ ه است آیا می‌ توان بوجود نابغی‌امیدوار بود آیا در حیز امکان نادر امروزی هست که در آن واحد خرسواری ما را بزندگانی و تجهیزات هوائی و زمینی و بحری و تحت الارضی مبدل نمود و در مقابل قدرات خارجی چون نادر دیروزی احراز موفقیت کند؟ آیا تشکیلات اقتصادی و اجتماعی ما وجود خارجی یافته است. نه….. ما که در بحبوحه این سفالت قلم بدست گرفته مجدد می‌رویم نبرد سیاسی را شمار خرد قرار دهیم هدایت افکار را عهده گرفته طریقی برای نجات مملکت از فلاکت حاضره ارائه دهیم. ما نمی‌خواهیم فلم و فکر خود را به عرض آزمایش ملت بگذاریم با ادعا‌های مندرسه معمولی را تکرار کنیم. زیرا زندگی هول‌انگیز و خواطره‌های تلخ ناگوار قربانی ‌های صمیمان، نیات صادقانه ما را به ورد عمل گذاشته و دیر زمانی است هویت خود را نشان داده‌ایم. ما بعد از عبور از مهالک و غور در مسابک و گذشتن از پیچ و خمهای سیاست متلونه داخلی و خارجی و گداخته شدن در کوره‌های آمال متنفذین ووجیه المله‌ها و سیادت بافان، بدون غل و غش از بوته امتحان در آمده اینک بر روی تجربیات خود استواریم. ما در مواقعی که با مرک هناک دست و گریبان بودیم دو گوهر نفیس را در زوایای قلب پرورانیده و جان‌های خود را حرز آن قرار دادیم: ایران – آزادی مقاله مذکور که چهار ستون صفحه اول روزنامه را فرا گرفته بابن عبارات خانمه پیدا می‌کند: هر چه هست در ملت است و آنچه آرزوی ملت است این است. ایران – آزادی مندرجات روزنامه طلوع در هر شماره از درج مقاله اساسی که معمولاً دوسه ستون صفحه اول را گرفته و بیشتر راجع باوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و گاهی راجع باوضاع سیاسی ممالک خارجی و کشور‌های همسایه نوشته شده، عبارت از اخبار محلی گیلان و مختصری از اخبار خارجی که معمولاً از روزنامه‌های خارجی ترجمه شده است در اغلب شماره‌ها مطالبی که در نوع خود تازگی دارد و انتقاد از اوضاع اجتماعی است تحت عنوان بیخ گوشی درج گردیده و ما برای مزید اطلاع خوانندگان یکی از این مقالات را از شماره اول روزنامه نقل می‌نمائیم.

«بیخ گوشی- پیر مرد‌ها و دنیا دیده‌ها آنهائیکه چندین پیراهن بیشتر از جوان‌ها پاره کرده‌اند گاهگاه صحبت‌های خیلی شیرین و خوش مزه ایراد می‌کنند. خاطر ‌های ایام گذشته و خوش مزه و تجارب فراوانی که در طی زندگی خود دیده‌اند حکایات و امثال جاذبی را در حافظه‌شان ذخیره نموده است هر چند که در موقع برخورد و مکالمه چندان اختصار کلام را رعایت نمی‌کنند و مانند جوان‌ها آنقدر مضر نیستند بیک مرسی خشک وخالی یا یک قربان تو میان تو سر چشمه محبت را یک در په کور کنند و با صطلاح امروز قمیش را بردارند ولی اگر دقیقانه توجه شود بیانات والعاطشان آمیخته نصایح و اندرز‌های دل است که چنانچه بامحک امتحان درست تشخیص شود و حقیقت آن گفتار‌ها مبرهن خواهد گشت…. دائی رحم بک سالخورده دنیا دیده است که غالبا مطالب مهم اخلاقی و سیاسی را بلباس مثل و حکایت آرایش داده برای وستان خود مقل میکند. صحبتها‌یش بفیلم سینما شبیه‌تر است تا بچیز‌های دیگر زیرا در هر ثانیه و دقیقه موضوعی تازه ربکر از دولیش جاری می‌شود – جانی از ایران نمانده است که دائی رحیم قدم نگذارده و مردمی سراغ نمی‌رود که از کم و کیف احوال و طرز زندگانیشان اطلاع بهم نزده باشد. دوازده ایالت قدیم مملکت را که از غم و غصه مشروطیت بچهار ایالت تحدید شده مانند یک جغرافیدان متخصص مرتباً تشریح می‌نماید از کتاب بره اصفهان حلیم کرمان و کله پاچه کرمانشاه و دم بخت طهران و دیزی زنجان و شله قلمکار قزوین قدری گفتنی بخاطر دارد که انسان هاج و واج شده متحیر می‌ماند ۱۰۰۰ درباره مندرجات روزنام طلوع باید اضافه نمود که در بعضی از شماره‌های این روزنامه قطعات و غزلیاتی رج شده که از نظر اهمیت یکی دو تای آن‌ها را نقل می‌نمائیم. من جمله قطعه‌ایست به بحرنا متبوع اثر طبع (ادیب السلطنه سمیعی) که در شماره ۸ سال اول مورخ ۱۲ داو ۱۳۰۲ طبع گردید. و چون متجاوز از پنجاه شعر است قسمتی از آنرا ذبلا قل می‌نمائیم.

(ادبیات)

در دیده من عیب و علتی است

یا منظر‌ها را نقیصتی است

 

هر چیز که آید بچشم من

بینم که بنا خواه صورتی است

 

اشیاء همه بر رنگ دیگرند.

هر صورت زیبا که بنگرم

برحال طبیعی نمانده هیچ.

گیتی بدگرگونه حالتی است.

گویم که نشان از حقیقتی است

یا فوق طبعیت طبیعتی است.

گفته شیوا که بشنوم.

هر نامه که گردید منتشر

هرجا که شود مجمعیواژه ناخوانا

گویم که بیان نمی‌خنی است.

گویم که در آن حسن بنی است

گویم که بخیر جماعتی است.

چون پرده برأفتد ز روی کار

پنداشت که این مرز و بوم نیز

گر نام از ایران کسی شنیده

ببینم که تمامی فضیحتی است

ملکی و در آن مات ملتی است

کورانه از این ملت خبرتی است.

یا بهر نظامات داخلی.

یا در طبقات عدیده‌اش

یا در بدن اهل مملکت.

قانونی و طرز حکومتی است.

تمیزی و علمی و صنعتی است

روح ادب و خون غیرتی است.

ما مدرک و رجحان و امتیازه

یا اهل صلاح و صواب را

یا مردم دانش پژوه را

تقوی وصلاح فضیلتی است

در جامعه قدری و قیمتی است

بر زمره نادان مز‌تر است.

یا آنکه کسی را در این محیط.

یا جانب خیر و صلاح خویش

یا از مدنیت شبانه روزه

دودی و از آن درد زحمتی است.

کسر از همه خلق رغبتی است

در حوضه اصحاب صحبتی است.

یا از بی‌بهبود مملکت.

یا طایفه نیک بخت را

یا از بد و نیک گذشتگان.

فکری و تلاشی و همتی است.

بر زمره بد بخت شفقتی است

در مردم آینده عبرتی است.

یا از بی‌هر کار اجرتی.

هر کس که از ایران خبر نداشت

یا بهر خطاهیج کیفری است.

یا در پی رنج راحتی است.

پنداشت که ملک و دولتی است

یا جائزه بهر خدمتی است.

گویا که تصور نمی‌کنند.

یک مرد نباشد که یک قدم

یا دیدن این هرج و مرج.

بر عهده هر یک وظیفی است.

بردار: تا وقت و فرصتی است

و آرام نشستن خیانتی است.

ورنه بخدای رفع این عیوب

گر مرد بود کار ساعتی است

 

و نیز در شماره ۴۷ سال اول طلوع مورخه دو شنبه ۹ سنبله ۱۳۰۳ شمسی = استامبر ۱۹۲۴ قصیده از لاهوتی معروف که هنگام تو قفش در مسکو سروده درج نموده که قسمتی از آنرا در اینجا نقل می‌کنیم:

(قصر کرمل)

تا چند کنی گریه بر مسند نوشیروان

در قصر (کرمل) ایدل اسرار نهان برخوان

 

در داخل هر دیوار با دیده سر

پیکر در پیکر ستخوان بسر ستخوان

 

دیده در بنگر

از خون دل خلف است هر نقش در این گنبد

خاک تن مزدور است هر خشت در این ایوان

 

از آه شهیدانست هر دود در این برپا

از اشک یتیمانست هر در که در آن غلطان

 

این خانه بیدار است با دیده سر بنگر

زیر پی هر پایه خون دو هزار انسان

 

این قصر که می‌بینی برروی تو می‌گرید

بر کشته مظلومان بسیار شده خندان

 

اینجا و (مدائن) را مزدور بیا کرده

این قصر (رمانوف) شد آن مسند (بن ساسان)

 

تا پایه هر مرجی زین کاخ شود آباد

صد سلسله شد معدوم صد ناحیه شد ویران

 

ز اینجاست که می‌گردید هر روز بنفع شاه

بر قتل دو صد مزدور امضای دو صد فرمان

 

نهانه همین اینجاست کز خون بشر بر پا است

بنیان وی از بیداد ارکان وی از عدوان

 

تند بدین منوال دارای همین احوال

گر قصر بریتان است با قلبه واتیکان

 

از رنج کشاورز است آمایش هر دارا

از کوشش مزدور است سرمایه بازرگان

 

ای دیده بیننده غافل نگر اینجا

اشک است در این پایه خون است در این پایان

 

دندانه هر برجی چشمی است که می‌گرید

برهانم مزدورات بر ذات دهقانان

 

تا منظر این درگاه دلخواه شهان گردد

چندین تن مظلومان گردیده در آن بیجان

 

سیار ستمکاران از رنجبران کشتند

تا آنکه در این ایوان راحت بکند سلطان

 

آنان که بخون در این کاخ بپا کردند

یک آب ننوشیدند با راحت جان در آن

 

شوری ستم کش‌ها فرمان حکومت را

بنوشت بخط سرخ بر قلعه شادروان

 

ایدو ده بذر افشان یکرنگ شوید ایندم

ایکومه زحمت کش همدست شوبد الان

 

یکدسته نامردند ز حمت ده و مستشمر

یک کومه همدردند زحمتکش و بذرافشان

 

دین و وطن (دارا) سیم وزر مشکوک است

دامی است وطن خواهی بر منفعت دونان

 

در روی زمین بیچیز نه دین نه وطن دارد

زحمت وطن فعله است بازوی قوی‌ایمان

 

روزی که بپیروزی با مرکز امروزی

یکرنک شود گیتی هم سنگ شود دوران

 

جز رنگ نه کس آمر جز کار نه کس حاکم

آدم شود آسوده عالم شود آبادان

 

جهل افتد و علم آید اقلیم پیار آید

تن پروری و شاهی نابود شود انسان

 

(لاهوتی). مسکو.

 

روزنامه طلوع در طول مدت انتشار یعنی تا شماره ۶۹ سال دوم آن مورخ پنجشنبه ۷ آبانماه ۱۳۰۴ شمسی = ۱۱ ربیع الثانی ۱۳۴۴ قمری دو مرتبه دوچار توقیف دیده است. یک بار پس از انتشار شماره ۴۸ سال اول مورخ ۱۶ سنبله ۱۳۰۳ شمسی= ۷ صفر ۱۳۴۲ که برای مدت خیلی کوتاهی یعنی تا تاریخ ۲۱ میزان ۱۳۰۳ دوچار توقیف گردیده و در تاریخ مذکور مجد دا شماره ۴۹ سال اول آن منتشر شده است و در همین شماره مقاله تحت عنوان (شوخی ناگوار) آورده که خلاصه آن اظهار تأسف از توقیف روزنامه طلوع است قسمتی از آن مقاله اینست:

«… با چنین وضعیتی شماره ۴۸ طلوع دستخوش یک شوخی ناگوار گردیده و از تاریخ ۲۶ سنبله ۱۳۰۳ علاقه‌مندان به خود را در حیرت و تعجب منتظر گذاشته است که برای چه این نامه محبوب به را کیسون و عکس العمل دچار و هنوز آملی از آمال و مرام خود را انجام نداده غروب نموده است. خوش بختانه دامنه قضیه کوتاه و شبهات نضیه مرتفع و خسارت وارده قابل جبران وایک نامه محبوب ماس از چندی تعطیل منت و علاقه‌مندان خود مژده خدمت می‌دهد»

بار دیگر پس از انتشار شماره ۶۸ سال دوم مورخه جمعه ۲۴ شعبان ۱۳۴۳ = ۳۰ حوت ۱۳۰۳ روزنامه توقیف گردیده و این بار مد ۷ ماه روز نامه توقیف بوده است و شماره ۶۹ سال دوم در تاریخ پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۰۴ = ۱۱ ربیع الثانی ۱۳۴۴ قمری منتشر شده است.

عنوان مقاله افتتاحی این شماره (پس از هفت ماه) است که باین سطور شروع میشود: بک منظره فجیع و یک دوره مخوفی که از خاطر افسرده گیلانی محو شدنی نیست در هفت ماه قبل ما را بسیارزه کشانیده آنروز‌های سیاه و مهیب آن ایامی که قیافه‌های هول‌انگیز در محل‌ها و کوچ‌ها طبل رعب و هراس کوفته…

در همین شماره تحت عنوان (تشکر) مدیر روزنامه از جراید محترم مرکز وایالات و احرار و طبقات مختلفه معلمی که از توقیف روزنامه طلوع اظهار همدردی نموده اظهار تشکر نموده است.

نگارنده فعلا تا شماره ۶۹ سال دوم این روزنامه را در دست دارم و گویا تا همین شماره بیشتر منتشر نشده است.

محمودرضا طلوع – شرح احوال مرحوم محمود رضا طلوع مشهور بطلوع در شماره ۳۱۱ سال بیستم دوره سوم روزنامه فکر جوان منطبعه رشت مورخ ۷ فروردین ۱۳۲۳ شمسی بدینقسم نوشته شده است. « شادروان محمود رضا مشهور بطلوع فرزند مرحوم حاج آقا رضا مجتهد معروف و آزادیخواه مشهور در سال ۱۲۶۷ خورشیدی در شهر رشت متولد شد.

مرحوم طلوع از آزاد بخواهان حقیقی و یکی از فرزندان خلف انقلاب ایران می‌باشد که همیشه مبارزه با بیداد و ستمگر و استبداد را از وظایف اولیه خویش میدانست از روز‌های اول جوانی طلوع سری پر شور از عشق بآزادی و میهن پرستی داشت و از اینرو از طرفداران جدی مشروطیت بشمار می‌رفت. در زمان درس‌های تزاری بایران و دستگیری و اعدام آزادیخوان در تبریز ورشت جلای وطن اختیار نموده باروپا حرکت کرده و مدنی در ر زمین آزادی پرور فرانسه و زمانی نیز در سویس و آلمان و اطریش بسر برده بتحصیل و مطالعه مشغول بود تا در اوایل جنگ جهانی گذشته بایران بازگشت نموده اتفاقا بازگشت آنمرحوم مصادف با نهضت مقدس جنگل گردید و طلوع که از اول تشنه آزادی و حقیقت بود در صف مجاهدین قرار گرفت و از بدو ورود بواسطه حقیقتی که در وطن پرستی و آزادیخواهی از خود نشان داده بود از دوستان صمیمی و فداکار مرحوم میرزا بشمار آمد. و بعد از خانمه نهضت جنگل و شهاد. مرحوم میرزا بکمک چند تن از دوستان آزادیخواه خویش موفق باخذ امتیاز روزنامه‌ای بنام طلوع گردید که همیشه در ردیف بهترین روزنامه‌های وقت بود.

علت اشتہار مرحوم رضا بطلوع نیز برای انتشار نامه طلوع بوده است. پس از مدتی در اثر ابراز حقایق و نشر افکار آزاد بخواهی مورد غضب حکومت وقت واقع و از انتشاد روزنامه‌اش جلوگیری و مشارالیه را تبعید کردند. مرحوم طلوع دوره ن تغییر سلطنت بنمایندگی در مجلس مؤسسان انتخاب شده و در طهران دوستان آزادیخواهش او را متقاعد ساختند که سردار به منظوری جز خدمت بایران و ملت ایران ندارد از اینرو نظر موافقت او را نسبت برضاخان جلب کردند.

طلوع در ازای خدمتی که طی چند سال زندگی اجتماعی بمردم قدر‌شناس گیلان کرده بود در دوره ششم بنمایندگی پارلمان انتخاب شد و چون عملیات وحرکات دولت وقت را مخالف شئون آزادیخواهی دید از در مخالفت با دولت در آمد و مبارزه سخنی بین او و حکومت مستبده پهلوی در گرفت. در دوره هفتم نیز علی رغم تمایل دو‌ات باتکاء میل مردم و مداکاری طرفدارانش از حوزه لاهیجان انتخاب و بمجلس ملی رات در این دوره مخالفت خود را شدیدتر نمود تا اینکه با هم فکری و کمک شاد روان فرخی بزدی اقلیت خطرناک مجلس را دو نفره تشکیل دادند و تا آخرین روز نمایندگی وظیف واقعی یک نماینده ملت را تمام معنی انجام داده و در دوره هشتم نیز باز از طرف مردم نامزد نمایندگی بود که تهدید‌ها و مخالفت‌های دولت او را مجبور ساخت تا انصراف از نمایندگی را اعلام و از موکلین خود بعذر بیماری معذرت بخواهد و چون زندگی مرحوم طلوع تحت نظر مامور مخفی شهربانی بوده است و از طرف دیگر میل بخدمت خلق آنمرحوم را دقیقه‌ای راحت نمی‌گذاشت باصرار مرحوم داور و چند تن از دوستان پروانه و کبالت دادگستری گرفته و از اینراه توانست هم با مردم آمیزش کند و هم خدمتی بخاق نماید. تا اینکه در روز ۱۶ دی ماه سال ۱۳۱۹ بدون مقدمه بیماری بتغییر حالت ناگهانی در گذشت و مستبعد نمی‌دانیم بدست عمال حکومت جنایتکار رضاخان و کارکنان روسیاه شهربانی مختاری مخفیانه شهید شده باشد. »

روزنامه اطلاعات مورخ ۱۶ دیماه ۱۳۱۹ شمس تحت عنوان (فوت تا تر‌آور) می‌نویسد: « موافق تلگرافی که امروز از نماینده اداره در رشت رسید آقای محمودرضا طلوع دیروز غروب غفلتا بمرض سکته دارفانی را وداع گفته‌اند. مرحوم محمودرضا طلوع صرفنظر از اینکه مردی روشن فکر، میهن پرست بود، دارای صفات اخلاقی بسیاری بود که از هر حیث او را شایستگی داده بود. »

به نقل از "تاریخ جراید و مجلات ایران" نگاشته محمد - صدر هاشمی چاپ دوم ۱۳۶۳

شناسنامه

  •  صاحب امتیاز : محمود رضا

سال مورد نظر را انتخاب کنید